مست
سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۴۸ ب.ظ
ایستاده مست ،گیج می خورد
وسربالایی خیابان پر از شیب را
به تن می کشید
پوشیده از لباس خیس عرق سگ مستی اش؛ البت به زبان خودش!
اما عرق ٍخیس ٍ تنش کمی شرم داشت
از آسمانی که وقت کشیدن ٍ تن ٍ سگ مستش
ازخیابان پر از شیب دیده می شد...
*وشعر هستی من را به باد داد...
- ۹۴/۰۲/۱۵