تمنای باران
میان شکفتن شکوفه های گیلاس
غرق در بوسه های اردیبهشت
در پاییز چشمهای کسی جان دادم ....
منتظر؛ ایستاده در میان چارچوب پنجره ای که تشنه ی باران است...
- ۱ نظر
- ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۷:۵۰
میان شکفتن شکوفه های گیلاس
غرق در بوسه های اردیبهشت
در پاییز چشمهای کسی جان دادم ....
منتظر؛ ایستاده در میان چارچوب پنجره ای که تشنه ی باران است...
یک خانه گرم تنت می شد ، یک سینه تخت سرت...
چه سرد بریدی..
"یک جایی می رسد. که آدم دست به خودکشی می زند. نه اینکه یک تیغ بردارد رگش را بزند،
نه!!! قیدِ احساسش را می زند!"
اشتباه کرده ایم تبعات آن را نپذیرفته ایم.
حالا مهم نیست که این اشتباه کوچک بوده یا بزرگ...مهم فهم اشتباه است.
همیشه به این ایده ام فخر فروخته ام که کاری که فکر می کنم درست است انجام می دهم
حتی اگر بعدن بفهمم غلط ترین کار ممکن بوده است! آدم باید جگر پذیرفتن اشتباهش
را داشته باشدالبته هستند آدمهای ترسویی که خودشان را پشت حرکتی به نام احتیاط
قایم می کنند و تمام بلاها و اتفاقها و اشتباهتشان را می اندازند گردن یک چیز نجومی ٍ ماورایی!!
شاید من هم در دوره ای از زندگی ام اینطور بوده ام و حالا بر بلندای بیست و هشت سالگی
به جوانی و اشتباهاتم می خندم! لابد روزی در پنجاه و چند سالگی به غرور
بیست و هشت سالگی ام می خندم و اشتباهاتی که خیال می کردم چقدر درستند!!!
آغاز می شوم در این سطرهای مجازی جایی که هرچه فریاد بزنم کسی صدایم را نخواهد شنید